دختر شهر در تعطیلات زمستانی به مادربزرگش می آمد. در دهکده کوهستان تفریحی وجود ندارد ، مگر اینکه از کوهها سرازیر شوید و ودکا بنوشید با کارگران زحمتکش محلی ، که پیرزن ممنوعه از آن خانم جوان ممنوع است و همین امر باعث تنوع در سرگرمی خسته کننده نمی شود. وقتی یک جوان خوش تیپ از سوراخ در حال حفاری برای زغال سنگ بیرون آمد ، یک بلوند شلوغ در یک رودخانه کوه ، هیئت اسکی خود را شست. آن مرد شروع به چرخیدن به سمت دفتر سالن خجالت زده شهر کرد ، گلوله های برفی را در عقب پرتاب کرد و پس از این جلسه پیشنهاد کرد که دختر را برای سوار شدن در یک اتومبیل تک چرخ سوار کند. خانه پسر در نزدیکی محل سقوط قرار داشت که به فرار از سینه پهلو و سایر زخم ها کمک کرد. گرمای خانه گرم ، بلوند را به استخوان گرم می کرد ، او همچنین مجبور بود لباسهای مرطوب خود را بیرون بیاورد تا آن را بر روی اجاق گاز آویزان کند و اجازه دهد زمان خشک شود. این خانم در مقابل پوست کوه برهنه بود ، غرایز او بر بدنش درخشید و بدتر از سرخ شدن گونه های صورتی ، پنجه لب های او را با بوسه ای به آرامگاه کشید. بوسه باعث انفجار شهوت در بدن مرد شد ، یک کالباس باریک که بین پاهای او آویزان است بلافاصله به پایان رسید و یک سر صورتی در سراسر جلوی او ظاهر شد. گویا پس از چنین پیاده روی جالب دختر دختر به طور تصادفی فیلم سوپر سکسی گی پرواز نکرد!