بیداری صبح - دومینیک فاکس نمی تواند این لحظه را نادیده بگیرد زیرا معشوقش همیشه صعود صخره ای را در پیش دارد. زن موهای داستان سکسی گ قهوه ای بازیگوش برای مسواک زدن و مسواک زدن خود دوید ، اما بلافاصله مصالح قرمز را به دهان خود برد ، ناامید نشود که آن را از گلوی خود پایین بیاورد تا فرهای پوبی. دختر به آرامی سرش را خورد و فهمید که آن پسر ناز دیگر خواب نیست. همسری نرفت و چرخید و چرخش نکرد و سعی نکرد که دختر را بین پاهایش لیس بزند زیرا می خواست از لحظه شگفت انگیز خداحافظی از خواب لذت ببرد. حال و هوای نیرو بخشنده Lovelace منفجر شد ، که از آن روح آواز شبانه را می خواند ، تخم مرغ ها شروع به خوشحال شدن در ابرها می کردند و خون با شهوت جوشان می شد. درست پس از آن مغز لعنتی شکست خورد. در یک عجله دیوانگی شیرین ، مرد جوان عجله کرد که شریک زندگی خود را عصبانی کند ، بدون این که فکر کند واقعاً می خواهد عمل دفع مدفوع را انجام دهد ، مانند صبح در افراد عادی. داوطلب زبان خود را برای آماده کردن الاغ خود برای رابطه جنسی آرام تر استفاده کرد.