مونیک الکساندر کارگردان پورنوگرافی مورد حمله یک متجاوز قرار می گیرد که می خواهد دختری را اغوا کند تا در استودیوی فیلم دیگری کار کند. یک مرد وسواسی بدتر از هر هواداری رفتار می کند ، دائماً یک عروسک را خال کوبی می کند ، در یک مجموعه مستهجن پورنوگرافی کم قرار می گیرد ، که در آن او باید بیشتر از بازیگرانی که هیچ چیزی نمی دانند ، انجام دهد. در این مجموعه ، زیبایی گاهی اوقات مردها را لعنتی می کند و یک تجربه شخصی را به عنوان نمونه ای از برگزیدگانش ، که در رختخواب فعال نیستند و احتمالاً شبیه سیاهههای مربوط به ستون فقرات نیست ، به ارمغان می آورد. آزادی عالی می داند چقدر جذاب است که به درون یک قاب شکسته شود ، هر بازیگری را با جذابیت خود شکست دهد ، حتی تند و تیز جسی جونز ، که داستان سکس گی نوجوان عضو آن روی دوست دختر محبوب خود ایستاده نیست ، و پس از آن به طور موثر گذاشته می شود. مانند دو قطعه شیشه خیره شوید ، روند را مشاهده کنید. در مونیک الکساندر ، از دید یک مورب خونسرد خون ، غازهای پوستی از پوست عبور می کنند ، او قادر به برگرداندن او نیست و تنها به لطف حرفه ای بودن خود ، صورت خود را نجات می دهد. با الهام از یک موفقیت آمیز دیگر ، مرغ به سمت صندلی کارگردان قدم می زند ، صورت او در اسپرم منجمد می شود ، بقایای درخشش بزاق بر شکم او ، و یک غریبه تند و زننده با لباس گران قیمت با یک دستمال تمیز بیرون می آید. او می گوید: "برای از بین بردن کالاهای مصرفی کافی است. ما باید با مشارکت شما همه کارها را انجام دهیم تا دوست داشتنی ترین و عصبانی ترین پورن ها را از بین ببریم. پیشنهاد را بپذیرید و پشیمان نخواهید شد!" بی سواد ، مبتدی.