پدربزرگ خواهان داستانهای سکسی گیها رابطه جنسی بود

Views: 1661
پدربزرگ ، می خواست سالهای جوانی خود را به یاد آورد ، در یک کافه با یک دختر جوان و ساده لوح ملاقات کرد. او به دخترك آبجو داد و وقتي مست شد ، او را به يك پارك مجاور برد. پدربزرگ با حضور در مکانی که تقریباً هیچ کس به آنجا نمی رود ، مستقیماً از دختر خواستگاری جنسی کرد. به دلیل زیاد مستی ، زیبایی نتوانسته امتناع کند. او مطیعاً مانتوی خود را بر روی چمن های سبز پهن کرد و به زودی با نشستن روی زانوهای خود ، شروع به وزیدن کرد. پدربزرگ می خواست کلاه خود را امتحان داستانهای سکسی گیها کند ، به همین دلیل او با دختر روی تختخواب به رختخواب رفت و در موقعیت نود و ششم کنیلینگ را انجام داد. پس از آن ، لعنتی پرشور شروع شد و به دنبال آن ناله های بلند در جنگل مشاهده شد.