کارمند فروشگاه لباس زیر قصد راه اندازی فروشگاه را داشت - هیچ مشتری وجود نداشت ، مافوق ها نیز دور بودند و خود آدری در اوقات فراغت کاری برای انجام کاری داشت. بلوند متفکر آخرین تکه شلوارهای متناسب را در اتاق فیلم سکسی گیی های قفل جمع کرد ، مرتب کرد و آنها را با سینه بند خود تنظیم کرد و قرار بود چراغ جلوی آن را خاموش کند چراکه درب جلو به داخل مغازه لگد زد. صدای مرد دلپذیر با لهجه انگلیسی در پشت زن شنیده می شد. کلیو دلسوز در آنجا ایستاده بود و می خواست هدیه ای دلپذیر به همسرش ببخشد ، اما از اندازه ، طعم ، ترجیحات پارچه ای و جنبه های دیگر آن آگاه نبود. كلیو درنگ كرد ، ناگهان خجالت كشید و شرمنده چنین منافق و نادان شد كه خودش نتوانست چنین انتخاب آسانی را انجام دهد. آدری متوجه دست و پا چلفتی در چشمان اسموتی شد ، ناگهان از خواب بیش از حد احساس پشیمانی کرد. دختر گفت: "من می توانم چند مجموعه را برای شما امتحان کنم. شما یکی از بهترین ها را دوست دارید انتخاب کنید." "در پایان ، شما می خواهید آن کفش ورزشی را در گرمای شور و شوق بکشید ، نه شخص دیگری!" معتدل این استدلال را دوست داشت ، که انتظار نداشت که بدن برهنه یک غریبه بیش از آنچه که بدن همسر محبوبش می خواست ، دوست داشته باشد.